گنجشک به خداگفت: لانه کوچکی داشتم
آرمگاه خستگیم سر پناه بی کسیم بود.
طوفان تو آن را از من گرفت کجای دنیای تو را گرفته بود؟
خدا گفت: ماری در راه لانه ات بود و تو خواب بودی
باد رافرستادم لانه ات را واژگون کردآنگاه تو از کمین مار پرگشودی.
چه بسیار بلاها که از تو به واسطه ی محبتم دور کردم
و تو نادانسته به دشمنی پرداختی.
نظرات شما عزیزان:
عالی بود مرسی
تاريخ : دو شنبه 29 / 4 / 1392برچسب:سیب, | 16:22 | نویسنده : توتم.ساناز |
.: Weblog Themes By Pichak :.